صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۳: چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم روشن می دهد از کف دل بی تاب را صفحه آیینه بال و پر شود سیماب را از علایق نیست پروایی دل بی تاب را هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را عشق در کار دل سرگشته ما عاجزست بحر نتواند گشودن عقده گرداب را می کند هر لحظه ویران تر مرا تعمیر عقل شور سیلاب است در ویرانه ام مهتاب را بی خموشی نیست ممکن جان روشن یافتن کوزه سربسته می باید شراب ناب را زنده می سوزد برای مرده در هندوستان دل نمی سوزد درین کشور به هم احباب را طاعت زهاد را می بود اگر کیفیتی مهر می زد بر دهن خمیازه محراب را نیست دلگیر آسمان از گریه های تلخ ما خون ناحق گل به دامن می کند قصاب را در صفای سینه خود سعی کن تا ممکن است صاف اگر با خویش خواهی سینه احباب را نفس را نتوان به لاحول از سر خود دور کرد وای بر کاشانه ای کز خود برآرد آب را نیست درمان مردم کج بحث را جز خامشی ماهی لب بسته خون در دل کند قلاب را روشنم شد تنگ چشمی لازم جمعیت است بر کف دریا چو دیدم کاسه گرداب را چرب نرمی رتبه ای دارد که با اجرای حکم می نماید زیردست خویش روغن آب را تا نگردد آب دل صائب ز آه آتشین نیست ممکن یافتن آن گوهر نایاب را صائب تبریزی