صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱: می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا می خلد در دیده من هر نفس خاری جدا از متاع عاریت بر خود دکانی چیده ام وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند چرخ سنگین دل ز من هر دم کند یاری جدا نیست ممکن جان پر افسوس من خالی شود گر شود هر موی من آه شرر باری جدا تا شدم بی عشق، می لرزم به جان خویشتن هیچ بیماری نگردد از پرستاری جدا دست من چون خار دیوارست از گل بی نصیب ور نه دارد دامن گل هر سر خاری جدا نه همین خورشید سرگرم است از سودای او عشق دارد در دل هر ذره بازاری جدا حسن سرکش، کافر از جوش هواداران شود دارد از هر طوق قمری سرو زناری جدا قطع امید از حیات تلخ بر من مشکل است وای بر آن کس که گردد از شکرزاری جدا تکیه بر پیوند جان و تن مکن صائب که چرخ این چنین پیوندها کرده است بسیاری جدا صائب تبریزی