صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶: خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور جدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور جدا تشنه کی گردد به تیغ موج از کوثر جدا سبزه خط لعل سیراب ترا بی آب کرد آب را هر چند نتوان کرد از گوهر جدا از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا می کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم خضر در ظلمات می گردد ز اسکندر جدا تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف زنگ از آیینه می گردد به خاکستر جدا زندگی را بی حلاوت می کند موی سفید شیر در یک کاسه اینجا باشد از شکر جدا چاره من مرهم کافوری صبح است و بس من که دارم بر جگر داغی ز هر اختر جدا مهر زر هم از دل دنیاپرستان می رود سکته می گردد به زور دست اگر از زر جدا بهره از آمیزش نیکان ندارد بد که هست در میان جمع، فرد باطل از دفتر جدا برنیارد کثرت مردم ز تنهایی مرا در میان لشکرم چون رایت از لشکرجدا بعد عمری گر برآرم سر ز کنج آشیان می شود تیغ دودم در کشتنم هر پر جدا گوی چوگان حوادث گردد از بی لنگری از سر زانوی فکر آن را که باشد سر جدا آتشی از شوق هر کس را که باشد زیر پا چون سپند از ناله ای گردد ازین مجمر جدا قطره در اندیشه دریا چو باشد، عین اوست نیست مسکن دل به دوری گردد از دلبر جدا حال دل دور از عقیق آتشین او مپرس این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا ریشه غم برنیاورد از دلم جام شراب صیقل از آیینه صائب چون کند جوهر جدا؟ صائب تبریزی