صامت بروجردی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰: هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گمشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گمشد مران ای سار بان محمل که امشب کاروان گمشد مگر مرغی رها گردید از کنج قفس دیگر که از نالیدن او دست و پای باغبان گمشد ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش ز من نشنیدی و روز تو شب شد آشیان گمشد موخونم ریختی دیگر چرا کردی تو پا مالش زدی بر هم صف مژگان و قاتل از میان گمشد زدی تا بیرق بیداد را در ملک نیکویی نشان مهر و بنیاد محبت از جهان گمشد به منع بی دلان ناصح چرا بیهوده می کوشی دلی گر بود ما را بر سر زلف بتان گمشد ز بس می کرد (صامت) آرزوی راه گمنامی کنون از بی نشانیهای یار از وی نشان گمشد صامت بروجردی