صامت بروجردی
غزلیات
شمارهٔ ۷: آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشنا منما به گیسوی پریشانه شانه را آگه از سر دل خلقی مکن بیگانه را دل به خال کنج ابرویت قانعت کرده است مرغ من دیگر ندارد میل آب و دانه را اشک چشمم باعث آبادی تن گشته است ای که گفتی سیل ویران می نماید خانه را آن که رسم شعله افروزی نشان شمع داد شیوه پرسوختن آموختن او پروانه را من دل از کف داده محراب ابروی توام بعد از این کاریندارم کعبه و بتخانه را دل به زلف آخر از شور جنون پیوسته شد آگهی لازم بود دیوانگری دیوانه را یک دم از راحت ندارم بهره گویا ریخته است طرح ریز (صامت) از غم طرح این کاشانه را صامت بروجردی