رضیالدین آرتیمانی
رباعی ها
رباعی شماره ۴۱ تا رباعی شماره 50
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چیز که پرتوی بتو در تابد اندیشه مکن که نیک باشد یا بد زنهار به جز در خرابات مکوب کانجاست که هر که هر چه خواهد یابد این خلق جهان به یکدگر کینه ورند گویا که ز مرگ خویشتن بی خبرند همچون دو سگ گرسنه از بهر شکم از روی حسد بیکدگر مینگرند دل جز بغمش، بهر چه در ساخته بود خود را ز حضور دور انداخته بود عشقم بسر ار سایه نینداخته بود عقلم ز برای هیچ در باخته بود تا در ره عشق پای از سر نشود ایمان با کفر ما برابر نشود تا آینه از آه منور نشود بر روی کسی گشاده این در نشود از خواری شاگرد و ز فخر استاد صد چاک به جیب هستیم پیش افتاد ز استاد بگشوم آمد اینحرف آزاد فریاد زدانش و ز نادانی داد تا گلگون اشک و چهره کاهی نشود دل مشرق انوار الهی نشود سالک که ز سر خویش واقف گردد او عارف اسرار کماهی نشود حسن عملم ز برگ کاهی پی شد راه ازلم ز برق آهی طی شد از عمر حضر نشد جز اینم معلوم کی صبح بهر شادمانی دی شد در گوش هر آنکه این صدا بنشیند مشکل که در این طلب ز پا بنشیند از بوی گلی مرغ دلم از جا شد اکنون حیرانست کجا بنشیند عشقم مجنون و هرزه گو میسازد عقلم مفتی شهر او میسازد گرم است میان عقل و عشقم صحبت میسوزد این مرا که او میسازد تا چند دلا تیره و تارت دارند حیرانم من، بهر چکارت دارند مانندهٔ دزدی که کشندش بردار سر گشته درین پای چو نارت دارند رضیالدین آرتیمانی