عبدالقادر گیلانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۷ - جمال یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندارم گرچه آن دیده که بینم درجمال تو نیم نومید چون عمرم گذشت اندرخیال تو تو جنّت را به نیکان ده ،منِ بد را به دوزخ بَر که بس باشد مرا آنجا ،تمنّای وصال تو من دیوانه در دوزخ به زنجیر تو خوش باشم اگر یکبار پرسی تو ،که مجنون چیست حال تو چو بوی عشق تو آید ز مغز استخوان من نسوزاند مرا آتش ،ز عشق آن جمال تو تو شربت های جنّت را ،به ما تا کی دهی رضوان نشد کم تشنگی ما را از این آب زلال تو میارا روی ،حورعین، که سرمستان آن حضرت جمال حق همی بینند ز زلف و خط و خال تو مگر پرده براندازی ز پیش چشم مشتاقان وگرنه کی توان دیدن ،جمال با کمال تو به مالک گویم ای مالک ،چنان الله خواهم گفت که از الله من سوزد جهنم با سگال تو جگرهای کباب ما نگردد تا ابد سیراب مگرساقی شود ما را ، خدای ذوالجلال تو بدوزخ گر زمن پرسی ،که چونی محیی در آتش شوم من تا ابد مست و کنم رقص از سئوال تو عبدالقادر گیلانی