عبدالقادر گیلانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳ - محی دل افگار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاسه سر شد سفال و دیده گریان همان تن به کویت خاک گشته ناله و افغان همان دل نماند ز آتشی جان شیرینم هنوز جامه جان چاک گشته اشک در دامان همان آب شد در چشمه سنگ و سنگ شد در کوه آب خوی عاشق همچنان ، دل سختی خوبان همان کافر از آتش پرستی رفت و آتش را نشاند بت پرستیّ من و سوز دل بریان همان گر ترا نسبت کنم با مهرو مه باشد خطا چون تو افزونی ز مهرو از مه تابان همان گل ز بستان رفت و بلبل از فغان خاموش شد عاشق رویت همان و ناله و افغان همان دل زجور او خراب و او ز حالش بی خبر مملکت ویران شد و بیغوری سلطان همان به نخواهد گشت عالم زانکه گر گریم بسی بخت من باشد همان بد مهری دوران همان هر زمانش شربتی دیگر مفرما ای طبیب چونکه باشد محیی دل افگار را درمان همان عبدالقادر گیلانی