شیخ بهایی
شیر و شکر
بخش ۳ - فی نصیحة نفس الامارة و تحذیرها من الدنیا الغدارة
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای باد صبا، به پیام کسی چو به شهر خطاکاران برسی بگذر ز محلهٔ مهجوران وز نفس و هوی ز خدا دوران وانگاه بگو به بهائی زار کای نامه سیاه و خطا کردار کای عمر تباه گنه پیشه! تا چند زنی تو به پا تیشه؟ یک دم به خود آی و به آیین چه کسی به چه بسته دل، به که همنفسی شد عمر تو شصت و همان پستی وز بادهٔ لهو و لعب مستی گفتم که مگر چو به سی برسی یابی خود را، دانی چه کسی درسی، درسی ز کتاب خدا رهبر نشدت به طریق هدا وز سی به چهل، چو شدی واصل جز جهل از چهل، نشدت حاصل اکنون، چو به شصت رسیدت سال یک دم نشدی فارغ ز وبال در راه خدا، قدمی نزدی بر لوح وفا، رقمی نزدی مستی ز علایق جسمانی رسوا شده ای و نمی دانی از اهل غرور، ببر پیوند خود را به شکسته دلان بربند شیشه چو شکست، شود ابتر جز شیشهٔ دل که شود بهتر ای ساقی بادهٔ روحانی زارم ز علایق جسمانی یک لمعه ز عالم نورم بخش یک جرعه ز جام طهورم بخش کز سرفکنم به صد آسانی این کهنه لحاف هیولانی شیخ بهایی