شیخ بهایی
نان و حلوا
بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که بودم با هزاران کوه درد سر به زانوی غمش، بنشسته فرد جان به لب، از حسرت گفتار او دل، پر از نومیدی دیدار او آن قیامت قامت پیمان شکن آفت دوران، بلای مرد و زن فتنهٔ ایام و آشوب جهان خانه سوز صد چو من، بی خانمان از درم ناگه درآمد، بی حجاب لب گزان، از رخ برافکنده نقاب کاکل مشکین به دوش انداخته وز نگاهی، کار عالم ساخته گفت: ای شیدا دل محزون من! وی بلاکش عاشق مفتون من کیف حال القلب فی نار الفراق؟ گفتمش: والله حالی لایطاق یک دمک، بنشست بر بالین من رفت و با خود برد عقل و دین من گفتمش: کی بینمت ای خوش خرام؟ گفت: نصب اللیل لکن فی المنام شیخ بهایی