شهریار
گزیده غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱ - مسافر همدان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند دلم تحمل بار فراق او نتواند در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند کنار من ننشیند که آتشم بنشاند چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را چو ماه نوسفر من سمند ناز براند به ماه من که رساند پیام من که ز هجران به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند بسوز سینه من بین که ساز قافیه پرداز نوای نای گرهگیر دل شکسته نخواند چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان زبان مرغ حزین شکسته بال نداند دلم به سینه زند پر بدان هوا که نگارین کتابتی بنوسید کبوتری بپراند من آفتاب ولا جز غمام هیچ ندانم مهی که خود همه دان است باید این همه داند بهر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری که پیش پای تو اشگی بیاد من بفشاند به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند شهریار