اوحدی مراغه ای
منطقالعشاق
نامهٔ اول از زبان عاشق به معشوق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نسیم باد نوروزی، چه داری؟ گذر کن سوی آن دلبر به یاری نگار ماهرخ، ترک پریوش بت گل روی سیم اندام سرکش فروغ نور چشم شهریاران چراغ خلوت شب زنده داران نهال روضهٔ حسن و جوانی زلال فیض و آب زندگانی چو دریابی تو آن رشک پری را نمودار بتان آزری را فرو خوان قصهٔ دردم به گوشش نهان از طرهٔ عنبر فروشش بگو او را به لطف از گفتهٔ من که: ای وصل تو بخت خفتهٔ من کنون عمریست تا در بند آنم که روزی قصهٔ خود بر تو خوانم دل ریشم به مهرت مبتلا شد ترا دید و گرفتار بلا شد نمودی رخ، ربودی دل ز دستم کنون هستم بدانصورت که هستم به پای خود در افتادم به دامت تو آزاد از منی، ای من غلامت دل اندر روی رنگین تو بستم ندانم تا چه رنگ آید به دستم؟ تنم پرتاب و دل پرجوش تا کی؟ زبان پر حرف و لب خاموش تا کی؟ دلی رنجور و جانی خسته دارم وزین محنت زبان چون بسته دارم؟ توانم ساخت، چون جانم نباشد ولیکن تاب هجرانم نباشد چو درمانم، به کار آرم صبوری ولی صبرم نباشد وقت دوری غمت را تا توانستم نهفتم چو وقت گفتن آمد با تو گفتم کنون تا خود ترا فرمان چه باشد؟ نگویی تا: مرا درمان چه باشد؟ دوایی کن مرا، کین دردم از تست دل بریان و روی زردم از تست نگفتم تاکنون احوال با کس چو حال من بدانستی، ازین بس اوحدی مراغه ای