شاه نعمت الله
مثنوی ها
شمارهٔ ۴۸: عارف راز حضرت معروف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عارف راز حضرت معروف چون سری سر او به او مکشوف گفت سی سال شد که تا با یار می کنم گفتگو درین بازار من به او گفته ام سخن به خدا خواجه گوید سخن کند با ما سخن ما همه بود با دوست که سمیع و بصیر و دانا اوست هر که این سمع و این بصر دارد سخنم سر به سر زبر دارد بایزید آن همای ربانی بلبل گلستان سبحانی بود شهباز آشیانهٔ ما محو در بحر بیکرانهٔ ما گفت سلطان صورت معنی با تو گویم که کیست آن یعنی بایزید است بایزید یقین در میان نیست این عجایب بین از یقین دوئی پدید آمد نام یک عین بایزید آمد مژدگانی که بایزید نماند میل او با یزید هیچ نماند گر تو فانی شوی بقا یابی خود از این بی خودی خدا یابی تو ز هستی و نیستی بگذر شاید اینجا نایستی بگذر سایهٔ اوست هستیت ای دوست بگذر از سایه هر چه هستی اوست شاه نعمت الله