شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲: گوئیا می طلبد همچو من بدنامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد آن ساقی سرمست و به دستش جامی گوئیا می طلبد همچو من بدنامی در همه کوی خرابات جهان نتوان یافت دردمندی چو من عاشق درد آشامی همدم جام شرابیم و حریف ساقی یکدمی همدم ما شو که بیابی کامی در نظر نقش خیال رخ و زلفش داریم زان نظر صبح خوشی دارم و نیکو شامی ذوق سرمستی ما گر طلبی ای زاهد نوش کن از می ما شادی رندان جامی قدمی نه که به مقصود رسی در ره ما زان که محروم نشد هر که بیامد گامی نالهٔ نی شنو ای جان عزیز سید تا رساند به تو از حضرت او پیغامی شاه نعمت الله