شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۳۴: و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او که غیر از دُرد درد او ندیدم هیچ بهبودی خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست مده تو پند مستان را ندارد پند تو سودی اگر نه جام می بودی که از ساقی خبر دادی و گر نه آینه بودی به ما او را که بنمودی بنه بر آتش عشقم که تا بوی خوشی یابی بسوزانم کزین خوشتر نیایی در جهان عودی طلسم گنج سلطانی معمائیست پر معنی اگر نه سیدم بودی معما را که بگشودی شاه نعمت الله