شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱۴: که به عمری نتوان یافت چنین خماری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در خرابات مجو همچو من میخواری که به عمری نتوان یافت چنین خماری کار سودازدگان عاشقی و میخواریست هر کسی در پی کاری و سر بازاری دل ما بود امینی و امانت عشقش آن امانت به امینی بسپارند آری عشق او صدره اگرمی کشدم در روزی خونبها می دهمش از لب خود هر باری کفر او رونق ایمان مسلمانان است بسته ام از سر زلفش به میان زُناری غم من می خورد آن یار که جانم به فداش شادمانم ز غم یار چنین غمخواری در همه مجلس رندان جهان گردیدم نیست چون سید سرمست دگر سرداری شاه نعمت الله