شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰: دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری من چه بازم گر نبازم عشق یار نازکی باده نوشی جان فزائی دلبری مه پیکری دیده تا دیده جمالش در خیالش روز و شب بی سر و پا سو به سو گردیده در هر کشوری خسرو شیرین خوبان جهان یار من است فارغ است از حال فرهاد غریبی غمخوری مهر رویش در دل ما همچو روحی در تنی عشق او در جان ما چون آتشی در مجمری دیدهٔ تر دامنم تا می زند نقشی بر آب در نظر دارد خیال عارض خوش منظری سید ار داری سر سوداش سر در پا فکن تا نباشد بر سر کویش ز تو دردسری شاه نعمت الله