شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷: چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو عجب حالیست حال ما که گه موجیم وگه دریا به هرصورت که بنماید از آن معنی ما می جو خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست حریفی گر همی جوئی بیا آنجا مرا می جو به عشقش گر شوی کشته حیات جاودان یابی چو جانت زنده دل گردد ز جانت خونبها می جو در آ در بزم سرمستان می جام فنا بستان بنوش آب حیاتی و بقائی ز آن فنا می جو حضور بینوایان است و ما سردار ایشانیم بیا بنواز ساز ما نوای بینوا می جو به گرد دو سرا گردی که می جویم نوای خود بگیر آن دامن خود را مراد دو سرا می جو اگر درد دلی داری بیا همدرد سید شو حریف دردمندی شو ز درد او دوا می جو شاه نعمت الله