شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۰۲: منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده که غیرتو نمی زیبد کسی دیگر به جای تو دلم خلوتسرای تست خوش بنشین به جای خود ندارم در همه عالم هوائی جز هوای تو خراباتست ومن سرمست و ساقی جام می بر دست سبوئی می کشم دائم از آن خم صفای تو خیال زاهد رعنا هوای جنت المأوی بهشت جاودان ما در خلوتسرای تو دعای دولتت گفتیم و رفتیم از سر کویت به هرجائی به صدق دل به جان گویم دعای تو به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم من آن دل زندهٔ عشقم که دادم جان برای تو به هر صورت که می بینم خیالت نقش می بندم چه نورش در نظر دارم لقای که لقای تو ز بیگانه کجا پرسم نشان آشنا دارم که در عالم نمی یابم به جز تو آشنای تو به یمن دولت عشق تو سلطانی کند سید کجا شاهی چنین باشد که باشد او گدای تو شاه نعمت الله