شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳: جان عالم خاتمت گر نیک دریابی سخن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان عالم آدم است و دیگران همچون بدن جان عالم خاتمت گر نیک دریابی سخن هرچه باشد آدمی را بنده اند از جان و دل خواه جسم و خواه جان خواهی ملک ، خواه اهرمن نور چشم عالمی از دیدهٔ مردم نهان یوسف مصری ولی پیدا شده در پیرهن روح اعظم گفتمش می گفت مستانه مرا جان من بادت فدا ای جان و ای جانان من دائما جام بقا خواهی که نوشی همچو ما در خرابات غنا مستانه خود را در فکن عاشق و مست و خرابم ساقیا جامی بده مطربا قولی بگو با آشنا جامی بزن بت پرستی می کند با بت پرست اندر جهان من خلیل اللهم و باشم همیشه بت شکن شاه نعمت الله