شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷: وز لب او می رسد هر لحظه پیغامی به من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی سرمست رندان می دهد جامی به من وز لب او می رسد هر لحظه پیغامی به من گاه زلفش می فشاند گاه بر رو می نهد می نماید روز و شب صبحی و خوش شامی به من منشی دیوان اعلی از قضا و از قدر می نویسد خوش نشانی می نهد نامی به من من دعا گویم دعای دولتش گویم مدام در عوض او می دهد هر لحظه دشنامی به من در خرابات مغان مست و خراب افتاده ایم هرچه خواهد گو بگو علم کالانعامی به من دام و دانه می نهد صیاد حسن از زلف و خال تا بگیرد مرغ روحی می کشد دامی به من در رسالت هرچه می بینم رسول خضر شد هر نفس می آورند از غیب پیغامی به من نعمت الله مجلس رندانه آراسته چشم مستش می دهد در هر نظر جامی به من شاه نعمت الله