شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶: مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم وگر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم چنان مستم که ازمستی نمی دانم چه می گویم خیال غیر گر بینم که نقشی درنظر دارد به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم خراباتست وماسرمست وساقی جام می بر دست بده ما را مگو زاهد که من ساقی نیکویم امیر می فروشانم که رندانم غلامانند مگر سلطان نشانم من که شاهانند انجویم می و جامی اگر جوئی که باشی همدمش یکدم بیا و نعمت الله جو در این دوران که من اویم شاه نعمت الله