شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۵۴: همنشین و همدم جانان شدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا مجرد از دل و از جان شدیم همنشین و همدم جانان شدیم همچو قطره بهر یک دردانه ای غرقهٔ دریای بی پایان شدیم از خیال روی یار خویشتن همچو زلفش بی سر و سامان شدیم تا که پیدا شد جمال عشق دوست ما به خود در خود ز خود پنهان شدیم جان و دل در کار عشقش باختیم لاجرم ما جمله تن چون جان شدیم از برای گنج عشقش روز و شب ساکن کنج دل ویران شدیم تا خبر از زلف و رویش یافتیم بی خبر از کفر و از ایمان شدیم گرد نقطه مدتی گشتیم ما نقطهٔ پرگار این دوران شدیم شاه نعمت الله