شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷: بر سر کوی مغان باده پرست آمدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما ز می شوق او عاشق و مست آمدیم بر سر کوی مغان باده پرست آمدیم بیشتر از این ظهور ، خورده شراب طهور ساقی ما گشته حور زان همه مست آمدیم چون که بیامد چو جان ، دوست درآن لامکان گفت به ما این زمان بهر نشست آمدیم این دل ما خوش شده چون که رسید این خبر چند روی در به در جام به دست آمدیم چون که درون دلم گشت نهان دلبرم گفت به ما این زمان دست به دست آمدیم ساغر و ساقی ما جمله توئی والسلام عشق نگوید تمام جمله ز هست آمدیم دوست درین یک چله کرد چنین غلغله جمله در آن سلسله عشق پرست آمدیم هر سحری آن نگار برد مرا نزد یار کرد مرا بی قرار نیست ز هست آمدیم سید دریا شکاف شست فکنده به بحر در طلب عشق او جمله به شست آمدیم شاه نعمت الله