شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱۷: روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نظری می کنم و وجه خدا می بینم روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم بر جمالش همگی صورت جان می نگرم وز کمالش همه تن لطف و وفا می بینم نه به خود می نگرم صنع خدا تا دانی بلکه من صنع خدا را به خدا می بینم ترک آن قامت و بالاش نگویم به بلا گرچه از قامت و بالاش بلا می بینم مردم دیدهٔ ما غرقه به خون نظرند هر طرف می نگرم چشمهٔ لا می بینیم صوفی صومعهٔ خلوت معنی شده ام لاجرم صورت می صاف و صفا می بینم جان سید شده آئینهٔ جانان به یقین عشق داند ز کجا تا به کجا می بینم شاه نعمت الله