شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷: محال است اینکه بی جانان بمانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بُود ممکن که من بی جان بمانم محال است اینکه بی جانان بمانم مرا ساقی حریف و عشق یار است نمی خواهم که از یاران بمانم دوای درد دل درد است و دارم مباد آن دم که بی درمان بمانم عزیز مصر عشقم ای برادر چو یوسف چند در زندان بمانم چو او پیدا شود پنهان شوم من وگر پیدا شود پنهان بمانم اگر نه او مرا بخشد وجودی همیشه در عدم حیران بمانم اگر نه عشق او باشد دلیلم شوم گمراه و سرگردان بمانم اگر جانم نماند غم ندارم به جانان زنده جاویدان بمانم نمی دانم ز غیرت غیرت ای دوست کدامست غیر تو تا آن بمانم شوم پیدا اگر پنهان شوی تو وگر پیدا شوی پنهان بمانم چو سید بی سر و سامان بمانم اگر زلف پریشان برفشانی شاه نعمت الله