شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۸۲: درد دلم دوا بود از تو دوا نمی خوهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من به خدا که از خدا غیر خدا نمی خوهم درد دلم دوا بود از تو دوا نمی خوهم ساکن خلوت دلم بر در گل چرا روم شاه جهان جان منم نان چو گدا نمی خوهم بر سر دار عشق او تا که قدم نهاده ام دیر فنا گذاشتم دار بقا نمی خوهم روضه تو را و حور هم ، نار تو را و نور هم من به خدا که راضیم جز که رضا نمی خوهم آل عبایم و یقین اهل غنا فقیر من ظن غلط مبر که من چون تو غنا نمی خوهم سفره صفت برای نان حلقه به گوش کی شوم از طبق زرینهٔ خوان ابا نمی خوهم از خط و از خطای تو خطهٔ ما مقدس است راه صواب می روم ملک ختا نمی خوهم مال وبال خواجه است گشته به مال مبتلا گر تو بلا همی خوهی بنده بلا نمی خوهم نکتهٔ عشق خوانده ام از ورق کتاب حق معنی سر این سخن از فقها نمی خوهم رحمت او برای من نعمت او فدای من در بر اوست جای من جاه شما نمی خوهم مست شراب وحدتم نیست خمار کثرتم سید ملک عزتم غیر خدا نمی خوهم شاه نعمت الله