شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۷۳: به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم شاه نعمت الله