شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷: از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم چو سرمستان به میخانه دگرباره درافتادم حجاب رند رندانه ز پیش خود بر افکندم گسستم از همه عالم به اصل خویش پیوستم به اصل خود چو پیوندی بدانی اصل پیوندم مکن دعوت مرا شاها به شیراز و به اصفاهان که دارم با هری میلی و جویای سمرقندم نه انسیم نه جنیم نه عرشیم نه فرشیم نه از بلغار و نه از چین مگر از شهر ارکندم چو غیر او نمی یابم به غیری دل کجا بندم گهی بر تخت مالگدار و گه در کوه الوندم خراباتست و رندان مست و سید ساقی مجلس حریف نعمت اللهم نه من در بند دربندم شاه نعمت الله