شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷: فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست بیا و نوش کن جامی که خوش وقتی شوی در دم خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم دوای دردمندان است و درد عشق او خبر از ما کسی دارد که نوشد می ز جام جم شراب شوق می نوشم سخن از عشق می گویم رایة الله فی عینی و عینی عینه فافهم برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری حریف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم شاه نعمت الله