شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۷۸: ای عجب بنگر گدا شد پادشاه کوی عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پادشاه عاشقانیم و گدای کوی عشق ای عجب بنگر گدا شد پادشاه کوی عشق مجلس مستان حضرت روضهٔ رضوان ماست جنت المأوای ما بستانسرای کوی عشق عقل سرگردان چه داند ذوق بزم عاشقان ناسزائی خود کجا باشد سزای کوی عشق خانقه هرگز ندارم من به جای میکده خود ندارم هیچ جائی من به جای کوی عشق مانم چشم و غم دل دوست می داریم دوست زانکه جان می بخشداین آب و هوای کوی عشق صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما باد جاوید این دل ما مبتلای کوی عشق نعمت الله دم به دم از ما نوائی می برد تا توانی یافتیم از بینوای کوی عشق شاه نعمت الله