شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۵۷: دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش بگرفته در کنارم ترسا بچه به صد ناز بسته میان به زنار بگشوده بود مویش عیسی دم است یارم ، من زنده دل از آنم با هر که دم برآرم باشم به گفت و گویش عالم شده منور از نور طلعت او خوشبو بود جهانی از زلف مشک بویش گنج است عشق جانان در کنج دل دفینه گر میل گنج داری در کنج دل بجویش ساقی بیار جامی بر فرق ما فرو ریز این خرقه در بر ما لطفی کن و بشویش مانند بلبل مست بر روی گل فتادیم از عشق نعمت الله بنهاده روبرویش شاه نعمت الله