شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۳۹: که جام جم بستان و می حلال بنوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به گوش و هوش من آمدند ای ساقی دوش که جام جم بستان و می حلال بنوش بیا که مجلس عشقست و عاشقان سرمست مدام همدم جامند و خم می در جوش گشوده برقع صورت ز روی معنی باز هزار جان شده حیران و عقلها مدهوش به عشق ساقی رندان که جان من به فداش سبوی مجلس رندان خوش کشم بر دوش به مشت گل نتوان آفتاب را اندود بگو به عاشق مستی که عشق را می پوش به گندمی اگر آدم بهشت را بفروخت تو باز خر به جوی و به نیم جو بفروش شنو که سید سرمست وعظ می گوید بگو خطیب مخوان خطبه یک زمان خاموش شاه نعمت الله