شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۹۷: دل به دست سر زلف صنمی دادم باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من سودازده با عشق درافتادم باز دل به دست سر زلف صنمی دادم باز آستان در او قبلهٔ حاجات من است روی خود بر در آن میکده بنهادم باز کار رندان جهان بسته نماند دیگر چون من مست در میکده بگشادم باز می خورم جام غم انجام به شادی ساقی غم ندارم ز کس و عاشق و دلشادم باز هست بنیاد من از عاشقی و میخواری رفته ام بر سر آن قصه و بنیادم باز نکنم عیب اگر توبه شکستم دیگر یافتم آب حیاتی و در افتادم باز بندهٔ بندگی سید سرمستانم از چنین بندگئی بندهٔ آزادم باز شاه نعمت الله