شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳۱: گوش کن و به جان شنو گفتهٔ عاشقان دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راه شرابخانه را می دهمت نشان دگر گوش کن و به جان شنو گفتهٔ عاشقان دگر علم بدیع عارفان گر هوست بود بیا تا که معانی خوشی با تو کنم بیان دگر جام میست جسم و جان گر تو ندانی این سخن تن دگرست جان دگر گر به وجود ناظری هر دو یکیست در وجود ار به صفات مایلی این دگر است و آن دگر هر نفسی خیال او نقش دگر زند بر آب از نظر خیال ما آب شود روان دگر پیر هزار ساله ای گر برسد به بزم ما از دم روح بخش ما باز شود جوان دگر عاشق و مست و واله ام همدم نعمت اللهم همچو منی کجا بود در همهٔ جهان دگر شاه نعمت الله