شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۴۱: ملک دل بگرفت و خان و مان همه بر باد داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترک سرمستم دگر باره کلاه کج نهاد ملک دل بگرفت و خان و مان همه بر باد داد پیش سلطان داد بتوان خواستن از دیگران چون که زو بیداد باشد از که خواهم خواست داد عقل سرگردان ز پا افتاد و عشقش در ربود همچو مخموری به دست ترک سرمستی فتاد در چمن سرو سهی تا دید آن بالای او سر به پای او فکند و پیش او بر پاستاد خوش در میخانه را بر روی ما بگشاده اند بس گشایش ها که ما را رو نموده زین گشاد در خرابات مغان رندی که نام ما شنود سرخوشانه پای کوبان رو به سوی ما نهاد گر کسی گوید که سید توبه کرد از عاشقی حاش لله این نخواهم کرد و این هرگز مباد شاه نعمت الله