شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۱۵: یافت مقصود همان لحظه که روی تو بدید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سالها در طلبت دیده به هر سو گردید یافت مقصود همان لحظه که روی تو بدید درد دل گر چه که دیدیم دوا یافته ایم هر که رنجی نکشید او به شفائی نرسید بی بلائی نتوان یافت چنان بالائی گل بی خار در این باغ جهان نتوان چید حرف عشق تو که دانست که از خود بگذشت با خیال تو که پیوست که از خود ببرید می خمخانه به شادی نکند نوش دگر هر که از جام غم انجام تو یک جرعه کشید دلم از کوی خرابات به خلوت می رفت چشم سرمست تو را دید ز ره بر گردید بر سر چارسوی عشق تو دل سودا کرد نعمت الله بها داده و وصل تو خرید شاه نعمت الله