شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۹: بیا که نوبت وصلست و وقت گفت و شنود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که مجلس عشق است و طالع مسعود بیا که نوبت وصلست و وقت گفت و شنود بیا که مطرب عشاق ساز ما بنواخت بیا که ساقی وحدت سرسبو بگشود بیا و جان عزیزت بیار در مجلس که نقل مجلس ما غیر جان نخواهد بود بیا و کشتهٔ ما شو که تا شوی زنده بیا و بندهٔ ما باش و خواجهٔ موجود بیا و جبههٔ دستار عقل را بفروش که پیر میکدهٔ عشق این چنین فرمود بیا که از لب ساغر حیات می ریزد بیا که از دم مطرب همی سوزد عود رسید عشق ز خمخانهٔ قدم سرمست به یک کرشمه دل از دست عالمی بربود کشیده بر کتب دل که ما محب تو ایم نوشته بر ورق جان که ای مرا مقصود بیا که میر خرابات نعمت اللهست بیا که اول تلخ است و عاقبت محمود شاه نعمت الله