شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۸: در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم کز روز ازل جان به خیالت نگران بود گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید چندان که نمودی و بدیدیم همان بود خوش آب حیاتست روان از نفس ما تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود سید قدحی باده به من داد بخوردم آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود شاه نعمت الله