شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۰: عشقبازی به عقل نتوان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به حکایت شراب نتوان خورد عشقبازی به عقل نتوان کرد دُرد دردش دوای جان من است این چنین درد کی خورد بی درد عاشقی کار شیر مردان است کار مردان کجا کند نامرد آب گل را بگیر خوشبو شو که گلاب است نزد ما آورد مژدگانی که عاشق سرمست می فراوان برای ما آورد مست باشد مدام مست خراب از می ما کسی که جا می خورد نعمت الله را یکی داند هر که او در دو کون باشد فرد شاه نعمت الله