شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۸: نیست ممکن که دمی بی هوسی بنشیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که در کوی تو جانا نفسی بنشیند نیست ممکن که دمی بی هوسی بنشیند ننشیند دل من یک نفسی از سر پا تا که در صحبت تو خوش نفسی بنشیند خلوت نقش خیال تو بود خانهٔ چشم نتوان دید که غیر از تو کسی بنشیند بر سر راه تو گرچه عسسان بسیارند نیست عاشق که ز خوف عسسی بنشیند مدتی شد که سر کوی تو می جست دلم از درت دور مکن گرچه بسی بنشیند کس به فریاد من عاشق شیدا نرسد مگر آن روز که فریادرسی بنشیند نعمت الله به خلوت ننشیند بی تو شاهبازی است کجا در قفسی بنشیند شاه نعمت الله