شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۱: به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم ولی می بینم ازهجرش که دردی دیگر افزون شد سر زلف سیه دیدم شدم شیدا و سودائی ندانم تا دل مسکین در آن دام بلا چون شد برو ای عقل از عاشق مجو رأی خردمندی که عشقش در درون آمد ز خلوت عقل بیرون شد بیاور ساقیا جامی که مستم توبه بشکستم بگو مطرب نوائی خوش که لیلی باز مجنون شد چرا گوئی دل از دستت نباید داد ای سید مکن عیب من بی دل که کار از دست بیرون شد شاه نعمت الله