شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۷: جان فدای او که جان ما به غارت می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترک چشم مست او دلها به غارت می برد جان فدای او که جان ما به غارت می برد ملک دل بگرفت و نقد و نسیه را هر کس که دید ترکتازی می کند آنها به غارت می برد عاشقیم و ما به عشق او اسیر افتاده ایم بنده فرمانیم اگر ما را به غارت می برد گر دل ما می برد شکرانه اش بر جان ماست جان رها کردیم دل را تا به غارت می برد بر سر بازار اگر شخصی دکانی می نهد دکه ویران می کند کالا به غارت می برد فتنهٔ دور قمر بنگر که چون پیدا شده آمده تنها و تنها را به غارت می برد نعمت الله هر چه دارد در نهان و آشکار یا به حکمت می ستاند یا به غارت می برد شاه نعمت الله