شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۶: خوش نباشد جان که بی جانان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بی جانان تن بی جان بود خوش نباشد جان که بی جانان بود کنج دل گنجینهٔ عشق وی است آنچنان گنجی در این ویران بود چشم ما بسته خیالش در نظر روشنی دیدهٔ ما آن بود آفتابست او و عالم سایه بان این چنین پیدا چنان پنهان بود دل به دریا ده بیا با ما نشین زانکه اینجا بحر بی پایان بود دو نماید صورت و معنی یکی است موج و دریا نزد ما یکسان بود نعمت الله در خرابات مغان دیدم او ساقی سرمستان بود شاه نعمت الله