شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۵۰: تا جان بودم روی نتابم ز ولایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت تا جان بودم روی نتابم ز ولایت ای یار بلای تو مرا راحت جان است جان را چه کنم گر نبود ذوق بلایت عمریست که ما منتظر دولت وصلیم با من نظری کن ز سر لطف و عنایت سریست مرا با تو که با کس نتوان گفت رازیست که پیدا نتوان کرد بدایت ای عقل برو از بر من ، هرزه چه گوئی ترک می و ساقی نکنم من به حکایت عشقست مرا مَحرم و عشقی به کمال است درد است مرا همدم و دردیست به غایت در کوی خرابات مغان مست و خرابم هم صحبت من سید رندان ولایت شاه نعمت الله