شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۹: آمد و در حال وا گردید و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار ما زاری ما نشنید و رفت آمد و در حال وا گردید و رفت زلف او در تاب رفت از دست ما دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت جان ما را یک زمان دلشاد کرد حال ما را یک زمان وا دید و رفت عمر ما بود و روان از ما گذشت گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت گر چه او با جان منش پیوندهاست بی وفا پیوند خود ببرید و رفت عقل آمد تا مرا راهی زند رند مستی دید از او ترسید و رفت نعمت الله بود یار غار ما گوشه ای از بوستان بگزید و رفت شاه نعمت الله