شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۱: دل سرمست سوی مستان رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان به خلوت سرای جانان رفت دل سرمست سوی مستان رفت آفتابی به ماه رو بنمود گشت پیدا و باز پنهان رفت مدتی زاهدی همی کردم توبه بشکستم این زمان آن رفت عمر باقی که هست دریابش در پی عمر رفته نتوان رفت هرکه جمعیتی ز خویش نیافت ماند بیگانه و پریشان رفت باز حیران ز خاک برخیزد از جهان هر کسی که حیران رفت نعمت الله رفیق سید شد یار ما رفت گوئیا جان رفت شاه نعمت الله