شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۰۰: در حقیقت خدمتش هم فانی است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روحها در روح اعظم فانی است در حقیقت خدمتش هم فانی است گرچه آدم باقی است از وجه حق هم بوجهی نیز آدم فانی است جام جم فانی است نبود این عجب این عجب بنگر که جم هم فانی است ایکه گوئی فوت شد شادی ما غم مخور زیرا که هم غم فانی است گردمی با جام می همدم شوی دمبدم در غیر آن دم فانی است قطره و موج و حباب و جام می نزد ما این جمله دریم فانی است شبنمی بودیم ما چون آفتاب خوش طلوعی کرد شبنم فانی است هرچه باشد غیر او فانی بود اوست باقی سوز و ماتم فانی است گر بوجهی اسم اعظم اسم اوست در مسما اسم اعظم فانی است دیگری را کی بود خود دار و گیر اندر آن میدان که رستم فانی است ما همه خود فانی و او باقی است بشنو از سید که عالم فانی است شاه نعمت الله