شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۲: گرچه تن دارد ولی جانیش نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان ندارد هر که جانانیش نیست گرچه تن دارد ولی جانیش نیست زاهد گوشه نشین در عشق او هست از زاهد ولی آنیش نیست کفر زلفش گر ندارد دیگری کی بود مومن که ایمانیش نیست بی سر و سامان شدم در عاشقی ای خوش آن رندی که سامانیش نیست ساغر می گر چه دارد جرعه ای همچو خم ، ذوق فراوانیش نیست هر دلی کز عشق او شد دردمند غیر دُرد درد درمانیش نیست سید سرمست مهمان من است هیچکس چون بنده مهمانیش نیست شاه نعمت الله