شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۰: بود وجود ما به حقیقت وجود اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست بود وجود ما به حقیقت وجود اوست بی نور بود ِ او نبُود بود هیچ بود بودی که هست پرتوی از نور بود اوست بشنو به ذوق گفتهٔ عشاق بزم عشق کین قول عاشقانه ز گفت و شنود اوست عود دلم به آتش عشقش روان بسوخت بوی خوشی که می شنوی بوی عود اوست گر رند دردمند خورد درد گو منال کاین شربتی نکوست زیان نیست سود اوست مستیم و لاابالی و بر دست جام می در بزم هر چه هست ز انعام جود اوست این قول سید است که نامش چو بشنوی واجب شود به تو سخنی کان درود اوست شاه نعمت الله